جدول جو
جدول جو

معنی رخ دادن - جستجوی لغت در جدول جو

رخ دادن
اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
رخ دادن
اتفاق افتادن، پیش آمدن
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ فارسی عمید
رخ دادن
Happen, Occur, Transpire
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رخ دادن
происходить
دیکشنری فارسی به روسی
رخ دادن
passieren, geschehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
رخ دادن
відбуватися , відбуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رخ دادن
zdarzyć się, wydarzać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
رخ دادن
发生
دیکشنری فارسی به چینی
رخ دادن
acontecer, ocorrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رخ دادن
succedere, verificarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رخ دادن
suceder, ocurrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رخ دادن
se produire, survenir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رخ دادن
gebeuren
دیکشنری فارسی به هلندی
رخ دادن
होना , घटित होना
دیکشنری فارسی به هندی
رخ دادن
terjadi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رخ دادن
يحدث , وقع , حدث
دیکشنری فارسی به عربی
رخ دادن
לקרות , לקרות , לקרות
دیکشنری فارسی به عبری
رخ دادن
起こる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رخ دادن
일어나다 , 발생하다 , 일어나다
دیکشنری فارسی به کره ای
رخ دادن
olmak, meydana gelmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رخ دادن
kutokea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رخ دادن
เกิดขึ้น , เกิดขึ้น , เกิดขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
رخ دادن
ঘটনা ঘটানো , ঘটতে থাকা , ঘটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
رخ دادن
ہونا , واقع ہونا , واقع ہونا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخ دادنی
تصویر رخ دادنی
حتمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رم دادن
تصویر رم دادن
ترساندن و گریزاندن جانوران شکاری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو دادن
تصویر رو دادن
بوقوع پیوستن، واقع شدن، حادث گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره دادن
تصویر ره دادن
اجازه دادن، وصول دادن، بار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رم دادن
تصویر رم دادن
ترساندن و فرار دادن، بیشتر دربارۀ جانوران می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو دادن
تصویر رو دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
فرهنگ فارسی عمید
نخ دادن شیره قندوشکروجزآن چون شیره راخوب بجوشانندتابقوام آید سپس باقاشق قدری ازآن برگیرندبشکل رشته های نخ باشدگویند: نخ داده است، بدرازاکشاندن دعوی یاجدال کسی راباتحریک کردن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رم دادن
تصویر رم دادن
((رَ. دَ))
ترساندن، گریزاندن
فرهنگ فارسی معین