- رخ دادن
- اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن
معنی رخ دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- رخ دادن
- اتفاق افتادن، پیش آمدن
- رخ دادن
- روی دادن، به وقوع پیوستن امری
- رخ دادن
- Happen, Occur, Transpire
- رخ دادن
- происходить
- رخ دادن
- passieren, geschehen
- رخ دادن
- відбуватися , відбуватися
- رخ دادن
- zdarzyć się, wydarzać się
- رخ دادن
- acontecer, ocorrer
- رخ دادن
- succedere, verificarsi
- رخ دادن
- suceder, ocurrir
- رخ دادن
- se produire, survenir
- رخ دادن
- gebeuren
- رخ دادن
- होना , घटित होना
- رخ دادن
- terjadi
- رخ دادن
- يحدث , وقع , حدث
- رخ دادن
- לקרות , לקרות , לקרות
- رخ دادن
- 일어나다 , 발생하다 , 일어나다
- رخ دادن
- olmak, meydana gelmek
- رخ دادن
- kutokea
- رخ دادن
- เกิดขึ้น , เกิดขึ้น , เกิดขึ้น
- رخ دادن
- ঘটনা ঘটানো , ঘটতে থাকা , ঘটানো
- رخ دادن
- ہونا , واقع ہونا , واقع ہونا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرکت دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
ترساندن و گریزاندن جانوران شکاری و غیره
بوقوع پیوستن، واقع شدن، حادث گشتن
اجازه دادن، وصول دادن، بار دادن
ترساندن و فرار دادن، بیشتر دربارۀ جانوران می گویند
روی دادن، به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
نخ دادن شیره قندوشکروجزآن چون شیره راخوب بجوشانندتابقوام آید سپس باقاشق قدری ازآن برگیرندبشکل رشته های نخ باشدگویند: نخ داده است، بدرازاکشاندن دعوی یاجدال کسی راباتحریک کردن او