جدول جو
جدول جو

معنی رخ دادن - جستجوی لغت در جدول جو

رخ دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ فارسی عمید
رخ دادن(تَ ظَلْ لُ کَ دَ)
حادث شدن. روی دادن. اتفاق افتادن. (یادداشت مؤلف). پیش آمدن. واقع شدن و حادث شدن. (فرهنگ نظام). عارض شدن. روی آور شدن. (ناظم الاطباء) : حوادث بدی برای ما رخ داد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رخ دادن
اتفاق افتادن، پیش آمدن
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن
اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
رخ دادن
أن يحدث
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به عربی
رخ دادن
Happen, Occur, Transpire
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رخ دادن
se produire, survenir
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رخ دادن
suceder, ocurrir
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رخ دادن
происходить
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به روسی
رخ دادن
passieren, geschehen
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
رخ دادن
відбуватися , відбуватися
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رخ دادن
zdarzyć się, wydarzać się
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
رخ دادن
发生
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به چینی
رخ دادن
acontecer, ocorrer
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رخ دادن
succedere, verificarsi
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رخ دادن
gebeuren
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
رخ دادن
होना , घटित होना
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به هندی
رخ دادن
ہونا , واقع ہونا , واقع ہونا
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به اردو
رخ دادن
ঘটনা ঘটানো , ঘটতে থাকা , ঘটানো
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
رخ دادن
เกิดขึ้น , เกิดขึ้น , เกิดขึ้น
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
رخ دادن
kutokea
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رخ دادن
olmak, meydana gelmek
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رخ دادن
일어나다 , 발생하다 , 일어나다
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
رخ دادن
לקרות , לקרות , לקרות
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به عبری
رخ دادن
terjadi
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رخ دادن
起こる
تصویری از رخ دادن
تصویر رخ دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو دادن
تصویر رو دادن
روی دادن، به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رم دادن
تصویر رم دادن
ترساندن و فرار دادن، بیشتر دربارۀ جانوران می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گُ زَدَ)
بمعنی حرکت دوری است. (آنندراج). چرخانیدن. گرد گردانیدن. چرخاندن:
در دم اندیشه چون به خنصر اقبال
چرخ دهی خاتم سهیل نگین را.
طالب آملی (از آنندراج).
، در تداول عامه، راه بردن و گردش دادن انسان یا حیوانی را در محلی، چنانکه فی المثل گویند: این طفل را فلانجا چرخی بده و زود برگرد. یا: این اسب را چرخی بده تا عرقش خشک شود، در تداول عوام، گوشت را در تابه سرخ کردن. مدتی کوتاه در روغن جوشان پختن چیزی را. کمی در روغن داغ سرخ کردن گوشت و جز آن را. سرخ و برشته کردن گوشت و مانندآن. مرغ را در تابه تاب دادن. در تاوه چرخاندن گوشت و مانند آن. بو دادن چیزی در دیگ یا تابه
لغت نامه دهخدا
تصویری از ره دادن
تصویر ره دادن
اجازه دادن، وصول دادن، بار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو دادن
تصویر رو دادن
بوقوع پیوستن، واقع شدن، حادث گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رم دادن
تصویر رم دادن
ترساندن و گریزاندن جانوران شکاری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ دادن
تصویر چرخ دادن
حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخ دادنی
تصویر رخ دادنی
حتمی
فرهنگ واژه فارسی سره